۱۴ تیر ۱۳۹۴، ۱۴:۰۹

در سرای اهل قلم برگزار شد؛

فضیلت کتابت برای انسان‌ها از دیدگاه ناصرخسرو

فضیلت کتابت برای انسان‌ها از دیدگاه ناصرخسرو

سیزدهمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ ناصرخسرو در ماه مبارک به بررسی «جایگاه قرآن در ذهن و زبان ناصرخسرو» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر حسن بلخاری در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، تأثیر قرآن کریم در شعر و نثر فارسی بسیار شگرف و پردامنه است. کمتر متنی ادبی از نثر و نظم فارسی را می‌توان نام برد که در آن اثری از قرآن کریم وجود نداشته باشد. ناصرخسرو نیز در آثار خود فراوان از قرآن بهره گرفته است. وی گفتارهای نهم تا چهاردهم کتاب «وجه دین» و همچنین کتاب «رهایش و گشایش» خود را به مباحث قرآنی اختصاص داده است. برخی از قصاید ناصرخسرو نشان می‌دهد که حافظ قرآن بوده و شاید همین معنا سبب رجوع گسترده او به آیات و شرح و تبیین معانی آن‌ها بوده است: «پیش آر قرآن و بررس از من/ از مشکل و شرحش و معانی»

حسن بلخاری استاد دانشگاه تهران در سیزدهمین نشست درس گفتارهایی درباره ناصرخسرو سخنانش را این‌گونه آغاز کرد و گفت: قول هفدهم «زادالمسافر» ناصر خسرو در باب مبادی درک قرآن است؛ تفسیر و تأویل قرآن نیست. بلکه بحثی است برای قرآن‌شناسی. اما پیش از ورود به بحث قول هفدهم، می‌خواهم از یکی از اقوال دیگر زادالمسافر سخن بگویم. این هم به نحوی تکرار، یا تاکید روش ناصرخسرو در مساله‌ی «امر محسوس مقدمه‌ امر معقول است» هست، و هم به نحوی بیان شأن قرآن است. باز مایلم در یک بحث منطقی و مسلسل همچنان بر بنیاد شیوه‌ متمایز ناصرخسرو، بحث قرآن را مطرح کنم.

حواس پنجگانه کدام یک شریف‌ترین است؟

ناصرخسرو در زادالمسافر قول دوم را به حواس ظاهر اختصاص می‌دهد و قول سوم را به حواس باطن. اینجا که می‌رسد مثال جالبی در مورد قرآن دارد و حقیقتی را در باب این کتاب باز می‌کند. وقتی از حواس ظاهر صحبت می‌کند منظور او پنج حس است. بعد یک بحث مهم و عالی داریم که در میان این حواس پنجگانه کدام یک شریف‌ترین است؟ اشرف حواس کدام است؟ به احتمال بسیار زیاد چشم و بینایی را اشرف حواس خواهید دانست. اما ناصرخسرو چنین نمی‌گوید. او سمع را اشرف می‌داند.

چون در هستی، از پس هر ظاهر باطنی، و از پس هر محسوس معقولی، و از پس هر جسمانیتی امر روحانی وجود دارد، معادل و متناظر پنج حس ظاهر هم پنج حس باطن خواهد بود. ناصرخسرو در بیان تناظر حواس ظاهر و باطن، شخص اول نیست. این بحث را از ارسطو به بعد داریم. قبل از ناصرخسرو ابن سینا هم مفصل در باب حواس صحبت کرده است. فارابی و اخوان‌الصفا هم به تفصیل سخن گفته‌اند. لکن برخی از استنتاجات در این بحث، خاص ناصرخسرو است.

«سربازان نفس» یا «جنود نفس» کدامند؟

ما پنج حس ظاهر و پنج حس باطن داریم. حواس باطنی نفس که در نزد حکما «قوای باطنی» و در نزد غزالی «سربازان نفس» یا «جنود نفس» نامیده می‌شوند، کدامند؟ ناصرخسرو تخیل را حس باطن اول می‌داند. در حالی که در نزد ابن سینا و فارابی حس اول باطن «حس مشترک» است. بعد خیال است. بین خیال و متخیله هم تفاوت هست. خیال قوه‌ای است که در نفس شما به شما اجازه می‌دهد صورتشی را در نفس خود ضبط کنید. کار خیال ضبط صور است. اما کار تخیل تصرف در صور است. خیال قادر به تصرف در تصویر ضبط شده‌ی عالم بیرون نیست.

متخیله قادر به تصرف است. ابداع انسان از خیال او نیست؛ از تخیل اوست. در بعضی موارد تخیل اشرف بر تعقل است. زیرا در تعقل مواد درک، محسوسات هستند. اما در قلمرو تخیل ماده‌ی درک الزاماً محسوسات نیست. حتی معقولات هم نیست. چیزهایی است که ممکن است حضرات خمس اصلاً در مراتب فوقانی عالم وجود نداشته باشند اما تخیل شما قادر به انشا و خلق آن‌هاست. این را گفتم تا بگویم چرا ابن عربی می‌گوید عظیم‌ترین عالم و اوسع‌ترین عوالم عالم خیال و تخیل است. بشر به تخیل خود بشر است. عقل قوه‌ی درک است و تخیل قوه‌ی ابداع. آدمی به ابداع کامل می‌شود، نه صرف عقل. فارابی و ابن سینا بین خیال و متخیله تمایز می‌گذارند.

بحث تخیل ناصرخسرو در زادالمسافر چیست؟

دیدگاه ناصرخسرو چنین است: «پس گوییم حواس باطن مر نفس را چو تخیل است، و چو وهم است، و چو فکر است، و چو حفظ است، و چو ذکر است». یعنی آن پنج حس ظاهر، پنج حس باطن دارند. فلاسفه‌ مشایی به تناظر حواس باطن و ظاهر اعتقاد ندارند. از نوع بیان و ترتیب و مراتب بیان، مقصود آن‌ها مشخص می‌شود. اما معلوم است که ناصرخسرو اعتقاد دارد. از این رو می‌خواهم بحث تخیل ناصرخسرو را پیش بکشم.

کار تخیل پیراستن ماده از معناست

ناصرخسرو در قول سوم زادالمسافر بحثی دارد که کار قوه‌ تخیل چیست؟ می‌گوید کار تخیل آن است که حشو و زوائد را از قول و نوشتار بپیراید و حقیقت معنا را در ذهن متجلی سازد. این عین کلام ناصرخسرو نیست. اما جان کلام او همین است. هنگامی که من با شما سخن می‌گویم سه عامل، درک قول من را توسط شما ممکن می‌کند. اول قول من است که مبادی و شرایطی دارد؛ دوم حواس است؛ سوم سمع فعال است. این‌ها اسباب مادی‌های است که به‌واسطه‌ آن قول جاری می‌شود. پس معنا در جریان قولی خود نیازمند این اسباب و ابزار مادی است. حال ممکن است ما به جای قول، کتابت داشته باشیم. کتابت هم محصول ابزار مادی است. قوه‌ی تخیل کاری که می‌کند این است که این مواد را از قول و کتابت پیرایش کند و سخن را از لفظ، مجرد سازد.

به عبارت دیگر، معنا را از کتابت و قلم و نوشتار، مجرد می‌کند. پس کار تخیل پیراستن ماده از معناست. تا معنا به تجرد در جان حاکم شود. این سخن بسیار پُرمعنایی است. از این رو تخیل همان قول باطن شماست. تخیل در عین حال آن قوه‌ پنهان قدرت کتابت شما هم هست. تخیل با حذف مواد، معنا را بصورت مجرد در جان دل حاضر و حاکم می‌کند. می‌بینید که چگونه ناصرخسرو از محسوس به سوی معقول می‌رود؛ از امر ظاهر به امر باطن می‌رسد. با این حال سعی می‌کند متناظر حرکت کند. فلاسفه‌ مشایی این حرکت تناظری را ندارند. بر بنیاد معنایی که ناصرخسرو پیش می‌کشد، کتابت و قول باطن داریم و الزاماً نیازمند قول و کتابت ظاهر نیستیم. 

ناصرخسرو می‌گوید کتابت از گفتار افضل و اشرف است

نکته‌ی دوم بحث من، اشرفیت سمع بر بصر، یا بصر بر سمع است. گفتیم که قول هفدهم زادالمسافر فقط بحث قرآن‌شناسی نیست. اگر کسانی در اندیشه‌های ناصرخسرو به دنبال درک جایگاه قرآن یا شناخت قرآن هستند مهم‌ترین مرجع و منبع قول هفدهم زادالمسافر است. او در ابتدای این قول می‌گوید که خداوند هم قول دارد و هم کتابت. بحث این است که از میان قول و کتابت کدام اشرف است؟

ناصرخسرو معتقد است که کتابت از گفتار افضل و اشرف است. چون اولاً و به ذات خاص انسان است. در مساله‌ی قول در بعضی موارد وجه ممیزی میان انسان و حیوان نیست. حیوانات از برای خود اقوال و آوازها دارند و به‌واسطه‌ ارتعاشات خواسته‌های خود را منتقل می‌کنند. در مساله قول، انسان و حیوان مشترک‌اند. اما در مساله‌ کتابت اشتراک وجود ندارد. هیچ حیوانی در عالم نیست که چون انسان بتواند بنگارد. پس چون خاص انسان است، اشرف است.

کتابت محبوس زمان و مکان نمی‌شود

وجه دوم آن که همه‌ی انسان‌ها قادر به صناعت کتابت نیستند. می‌دانید که هر شئی که تخصیص یابد، ارزش آن بیشتر می‌شود. یک دلیل دیگر هم می‌آورد و می‌گوید بنا به این دلیل خداوند قرآن را باید به صورت مکتوب می‌فرستاد. و آن این که به‌واسطه‌ کتابت می‌توان زمان را درنوردید. قول چنین استطاعتی ندارد. قول محصور و محبوس در زمان و مکان است. اما کتابت محبوس زمان و مکان نمی‌شود. پس به این دلیل است که قرآن نوشته شده است. استدلال زیبایی است. سّر این که پیغمبر کتاب سبعه را مأمور می‌کند تا قرآن را بنویسند، برای این است که بماند و این کلام زمان و مکان را درنوردد.

ناصرخسرو کتابت را از برای انسان‌ها فضیلت می‌داند

ناصرخسرو می‌گوید کتابت برای انسان‌ها فضیلت است و از برای پیغمبران نقصان. می‌گوید آن که می‌تواند بنویسد جوهری دارد. زیرا بنا به آن جوهر استطاعت و قدرتی و بنیانی از بنیان‌های باطن نفس آشکار می‌شود. اما این فضیلت از برای پیغمبران حرام است. پیغمبر باید قبل از نزول قرآن هیچ ننگارد و هیچ کتاب نخواند. می‌گوید: «از امت مر گروهی که نبشتن دانند بر آن گروه که نبشتن ندانند، فضل است. و ایشان که نویسندگان‌اند خاص‌اند و اما مر پیغامبران را به کتابت که آن بشری است، شرفی نیست. از بهر آن که کتابت دست افزار فراموشکاران است.»

می‌گوید فکر نکنید اگر می‌نویسید کار خوبی می‌کنید. نوشتن برای کسانی است که فراموشکارند. چون قدرت حافظه‌ قوی و قدر ندارند، می‌نویسند. آن که فراموشکار است در مقام نقصان است. این حرف عجیبی است. اما حرف خودش نیست. چه ناصرخسرو ارجاع داده باشد، چه نداده باشد (که اینجا ارجاع نداده است) این سخن افلاطون است در رساله‌ «فایدروس». از دیدگاه افلاطون علم یادآوری است، یادگیری نیست. حکما و عرفا هم اصولاً با نوشتن مشکل داشته‌اند. ناصر خسرو می‌گوید: «کتابت دست افزار فراموشکاران است و پیغمبران فراموشکار نباشند. بلکه پیغامبران یادکننده بوده‌اند مر خلق را از خدا و یاد کننده‌ خلق، فراموشکار نباشد.»

کتابت دست افزار فراموشکاران است

از دیدگاه افلاطون و عرفا، علم ذکر است، عقل نیست. علم چیزی نیست که از طریق اکتساب می‌آموزند. علم آن است که از جان بجوشد و ما آن را از حقیقت ازلی به یاد بیاوریم. علم چیزی نیست که از برون حاصل شود. علم چیزی است که از درون می‌شکافد. فلذا حقیقت علم، ادراک امر محسوس نیست. به یاد آوردن و تذکر و ذکر امر درون است.
عرفا و حکما معتقدند حقیقت علم به یاد آوردن آن چیزی است که روز الست به تو آموختند، نه یاد گرفتن.

ناصرخسرو می‌گوید نوشتن و کتابت آلت اهل نسیان است

علم، ذکر است. چون به شما اجازه می‌دهد حقیقت یافته‌هایی را که در روز الست در جان شما قرار داده شده است، به یاد بیاورید. ناصرخسرو چنین اعتقادی دارد. می‌گوید نوشتن و کتابت آلت اهل نسیان است. شما باید دنبال ذکر باشید. «پیغمبران یاد کننده بودند خلق را از خدای. و یادکننده‌ خلق فراموشکار نباشد.»

کد خبر 2852057

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha